خود اينها هيچ جلوهاي ندارند. اوهام نفس است. خيال بافي است كه اينها را خدا مينشاند. ما را به اينها دل بسته ميكند، در اين دل بستگيها براي ما رنج ايجاد مي كند. بنا بود ما از حضور حضرت حق لذت ببريم. از جمال الهي، از محبت او، از رحمت او، نسيم رحمت خدا را ببينيم، "فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها" (روم50) اين دو نگاه است. طبيعتاً اين نگاه دوم، نگاه كسي است كه هميشه بهار است. اين نكتهي اول است.
نكتهي دوم اين است كه هرچه ما در عالم محسوس ميبينيم آيات و نشانههايي براي عالم ديگر هستند. به تعبير ديگر ما بايد بگرديم ممثل آن را پيدا كنيم. خداي متعال اين را جلوي ما گذاشته است، اين يك مثل است. يك واقعيت عظيمتري هم هست، عبرت بگيريم. از اين عبور كنيم و به آن ممثل برسيم. شما در طبيعت ميبينيد، باران رحمت الهي ميبارد و بهار زنده ميشود. خداي متعال با يك بيان لطيف ديگري اين را بيان كرده است. ميفرمايد: وقتي بهار ميآيد، "فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ" رحمت خداست كه نازل ميشود، اين آثار رحمت خداست كه بر عالم ميبارد، وقتي باريد، "كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها" زمين مرده با اثر رحمت الهي زنده ميشود. و الا باران چهكاره است كه زمين را زنده كند؟ اين تجلي رحمت است. آثار رحمت الهي است كه در عالم ظاهر ميشود. بعد مي فرمايد: "إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ" (روم50) اوست كه مردهها را زنده ميكند. خدايي كه با آثار رحمتش طبيعت را زنده ميكند، همين خداي متعال مردهها را زنده ميكند و او بر هر كاري تواناست. اين ذيل آيه دو احتمال دارد. يكي ناظر به معاد است كه درست هم هست. همين خدايي كه مرده را زنده ميكند ميتواند انسان مرده را هم بروياند. همين خدايي كه باران را ميبارد و يك بذر مرده تبديل به يك گياه با نشاط ميشود، ميتواند انسان را از نو زنده كند. يك نكتهي ديگر هم در آن هست و آن اينكه ما واقعاً يك موت و حيات ديگري هم داريم. سرزمين وجود ما سرزمين كوير است بايد رحمت خدا بر آن ببارد تا سبز و خرم زنده شود. ما چرا خودمان را ارضي نميبينيم كه باران رحمت خدا بر اين ارض ببارد و اين ارض را زنده كند. چرا براي خودمان حيات ديگري غير از اين حيات نميبينيم. چرا ما كه در انتظار نشستهايم، كه زمين زنده شود و اين گل سبز شود در انتظار سبز شدن خودمان نيستيم. مگر ما سرزمين مردهاي نيستيم كه اگر رحمت خدا بر ما ببارد، زنده ميشويم؟ ما يك شجرهي طيبه ميشويم. يك درخت زنده ميشويم. بار ميدهيم، محصول ميدهيم، ميوه ميدهيم. مگر ما نميتوانيم فرعي از آن كلمهي طيبه بشويم كه "تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها" (ابراهيم25) فرعي از اميرالمؤمنين ونبي اكرم شويم و دائم سرسبز باشيم. خودمان دائم بهار باشيم. نه اينكه عالم براي ما دائم بهار باشد. يك سخني بود كه جهان براي ما بايد دائم بهار باشد. بحث اين است كه چرا خودمان دائم بهار نباشيم؟ چرا ما توجه به پاييز وجود خودمان نميكنيم كه بايد اين خزان با بارش رحمت خدا تبديل به بهار شود.
اين روايت را يك وقتي گفتم كه در انبياء پنج روح است. روح القدس، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوة، روح المدرج، در خوبان و مؤمنين چهار روح است. روح القدس نيست. در كفار يك روح المدرج است. همان نفس است. فقط ميخورند و ميخوابند. آن روحهاي ديگر واقعي است، بايد آن روحها در ما دميده شود. همينطور كه دميده ميشود در طبيعت زنده ميشود، ما بايد زنده شويم و به حياتهاي برتر برسيم. بنابراين همينطور كه در انتظار نشستيم كه باران رحمت خدا ببارد و اين رحمت الهي نازل شود و طبيعت زنده شود، از زنده شدن طبيعت لذت ببريم، اگر توجه كنيم و اين رحمت الهي بر ما ببارد، ترديد نكنيد ما از زنده شدن خودمان، بيش از زنده شدن طبيعت لذت خواهيم برد. ما بايد به دنبال بهار خودمان باشيم و اين شدني است. به نظر من اين آيه يكي از نكاتي كه اشاره ميكند همين است. ميفرمايد: "إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى" همان خدايي كه خاك را زنده ميكند، ميتواند شما را هم زنده كند.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0