بدون شرح ...

حتما شنیدید امام رضا علیه السلام وقتی از خونه مامون بیرون آمد از شدت اثر زهر دائم میان کوچه روی زمین مینشست و پا میشدند و به زمین میخوردند.
اما ....
این تنها جایی نبود که از اهل بیت یک نفر زمین میخورد ...

مادری رو میشناسم که از خانه تا مسجد زمین میخورد و بلند میشد ...

آقایی رو میشناسم که وقتی خبر جان دادن همسرش رو شنید از مسجد تا خانه میدوید و زمین میخورد ...

آقایی رو میشناسم که از خیمه گاه تا کنار بدن جوانش، علی اکبرش میدوید و زمین میخورد ...

خواهری میشناسم که از خیمه گاه تا گودال هی میدوید و زمین میخورد ... از حَرَم تا قتلگه ...

آقایی میشناسم که لحظه های آخر در یک قسمت کوتاه از شدت تیر و نیزه ها زمین میخورد و بلند میشد ...

دختری رو میشناسم که نیمه شب توی بیابون زمین میخورد و بلند میشد ...



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : جمعه 15 اسفند 1393
برف ...

ﭘُﻮﻟﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻲ...
ﺑَﺮﻑ ﺑَﻬﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﻣﻴﺸَﻮَﺩ ﺑَﺮﺍﻱِ
ﻟِﺒﺎﺱ ﻧُﻮ ﺧَﺮﻳﺪَﻥ،
ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺍِﺳﮑﻲ ﺭَﻓﺘَﻦ،
ﺗَﻔﺮﻳﺢ ﮐَﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺯِﻧﺪِﮔﻲ ﻟِﺬّﺕ ﺑُﺮﺩَﻥ ...

ﺍﻣﺎ ﺧُﺪﺍ ﻧَﮑُﻨَﺪ ﻓَﻘﻴﺮ ﺑﺎﺷﻲ ﻭ ﺑَﺮﻑ ﺑﺒﺎﺭَﺩ ...
ﺍﺯ ﺑﻴﮑﺎﺭ ﺷُﺪَﻥِ ﭘِﺪَﺭِ ﮐﺎﺭِﮔﺮَﺕ ﺑِﮕﻴﺮ ،
ﺗﺎ ﻏَﻢِ ﭘﺎﺭﻩ ﺑُﻮﺩَﻥ ﮐَﻔﺸﻬﺎﻳَﺖ،
ﻭ ﭼِﮑّﻪ ﮐَﺮﺩَﻥِ ﺳَﻘﻒِ ﺧﺎﻧﻪ ﺍَﺕ...

ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻳَﺪ ﭘُﻮﻝ ﺗَﻌﻴﻴﻦ ﻛُﻨَﺪ
ﺑَﺮﻑ ﻧِﻌﻤَﺖ ﺍَﺳﺖ یا نه!!!



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : جمعه 15 اسفند 1393
♡اَلّلـهُـــــمَّـ ؏ـجّــــل لِـوَلیِّــڪَـــ الـفَـــرَج♡

شب جمعه شده مولا، بگو جانا کجا هستی؟
من از درد فراق گویم، بگو مولا کجا هستی؟

همه جا یاد تو باشم، کجا را بنگرم مولا
دعای ندبه می خوانم، تو ار آل عبا هستی

شب تنهایی عشقت، دلم جانِ شما باشد
تو ار درد دلم گویی، بگو مولا کجا هستی؟

یکی درد و یکی درمان، یکی وصل و یکی هجران
همه از درد تو گویند، بگو جانا کجا هستی؟

شب هجران نمی آیی، همه شب ذکر تو گویند
چه بد باشد غم غیبت، بگو مولا کجا هستی؟

من از درد دل مسکین، دوای درد او خواهم
دعای درد او خوانم، بگو جانا کجا هستی؟

ز تنهایی دلم خون شد، خدا را محرم رازی
بده توفیق پروازم، تو عاشق خدا هستی



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : پنج شنبه 14 اسفند 1393
یا فاطمه(س)...

ای تاج سر عالم و آدم زهرا / از کودکی ام دل به تو دادم زهرا

آن روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا . . .

عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام فاطمیه...

التماس دعا



:: برچسب‌ها: تسلیت , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : چهار شنبه 13 اسفند 1393
فقط به عشق ...

تسلیت میگیم...
به همه آقاهایی که اگر چشمشون به نامحرم افتاد سرشون رو میندازن پایین
*فقط به عشق مادرشون فاطمه*
به همه خانم هایی که حجابشون رو رعایت میکنند که نامحرم اونارو نبینه
*فقط به عشق مادرشون فاطمه*
به همه اونایی که اسم مادرشون فاطمه که میاد اشکشون جاری میشه
*فقط به عشق مادرشون فاطمه*
به همه اونایی که داخل عید لباس مشکیاشون رو پوشیدن
*فقط به عشق مادرشون فاطمه*
و به همه عاشق هایی که عشقشون واقعیه



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : چهار شنبه 13 اسفند 1393
بدون شرح ...

باز پوشاندی گناهم را و مشتم وا نشد
باز هم این بنده پیش هیچکس رسوا نشد

مانده ام تا که گناهم را کجا مخفی کنم
این گناهان کبیره هیچ جایی جا نشد

خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم
هرچه گشتم خوبتر از تو کسی پیدا نشد

خواستم مثل تمام بندگان خوب تو
چند روزی بنده ی خوبی شوم اما نشد

خواستم تا چند روزی توبه ام را نشکنم
هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد

آبرویی را که با بدبختی و بیچارگی
قطره قطره جمع کردم وانگهی دریا نشد

خوش به حال آنکسی که رو سفید فاطمه است
مثل من این روزها شرمنده زهرا نشد



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : چهار شنبه 13 اسفند 1393
جوان و عالم ...

جوانی نزد عالمی آمد و پرسید:من نمی توانم خودرا از نگاه کردن به دختران منع کنم،چاره چیست؟عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به سـلامت به جای معـیـنی ببرد. واز یـکـی ازشاگـردانش درخـواست کرد اگر شیر را ریخـت جلوی مردم او را کتک بزند.جوان نیز شیر را به سلامت به مقصد رساند. عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟جوان گفت: هیچ، فقط به فکر آن بودم شیر را نـریزم که مبادادر جلوی مردم کـتـک بخورم و خوار شوم.عالم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند راناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب بیم دارد.



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : دو شنبه 11 اسفند 1393
بدون شرح ...

خداراگفتم:

بگذارجهان راقسمت کنیم؛

آسمون مال تو،زمین مال من!

خـــــــــداخندیدوگفت:
تو بندگی کن همه دنیا مال تو...

من هم مال تو.........



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : دو شنبه 11 اسفند 1393
آقا ...

آقا سلام، روضه مادر شروع شد
آقا سلام، روضه مادر شروع شد
باران اشک های مکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد
تا ریشه های چادر خاکی مادرت
آتش گرفت،روضه معجر شروع شد
فریادهای مادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد
این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد
وقتی رسید قصه به اینجای شعر من
ایام خانه داری دختر شروع شد .....
دختر رسیدتا خودآن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر شروع شد



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : دو شنبه 11 اسفند 1393
الهم عجل لولیک الفرج

مـــن از اشـــکی که میریزد ز چشـــم یـــار میترسم ===از آن روزی کـــه اربابم شـــود بیمـــار میترسم


رهـــا کن صحبت یعـــقوب و دوری غـــم فـــرزند ===مـــن از گرداندن یوسف ســـر بـــازار میترسم


همـــه گویند این جـــمعه بیـــا امـــا درنگی کن ===از اینکه باز عـــاشـــورا شود تکـــرار میترسم!!!

 

أللهم عجل لولیک الفرج



:: برچسب‌ها: اخلاقی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهدي هستم
تاریخ : دو شنبه 11 اسفند 1393